موعود مسیحی
انتظار منجي مسيحيت، در انتظار يهود ريشه دارد و بدون مطالعه آن، درك منجي مسيحيت كاري دشوار است. در طول دو قرن قبل از تولد عيسي، حجم وسيعي از نوشتهها درباره آمدن سلطنت خدا و زوال نيروهاي شيطاني موجود بود و تصور رايجي از آنچه اتفاق خواهد افتاد، وجود داشت.
جهان كه تحت سلطه نيروهاي شيطاني است، جاي درد و رنج فراوان است، تا اينكه خدا برخيزد و بر سلطنت شيطان غلبه كند. در اين حالت، بسياري از انديشهها درباره مسيحا متوجه فتح و پيروزي نظامي بود.
ممكن است كه عيسي خردمند باشد، اما بيشتر از هر چيز بايد پادشاهي جنگجو و مقتدر باشد كه بتواند بر شيطان غلبه كند و عصري از بركت و سعادت را آغاز كند؛ [1] تا سال 46 ميلادي و پيش از آن كه شوراي اورشليم، آن حكم سرنوشتساز مبني بر عموميت پيام انجيل را صادر كند، مسيحيان خود را فرقهاي يهودي ميدانستند و مثل همه يهوديان در معابد حاضر ميشدند و مناسك ويژه خود را انجام ميدادند. اگر كسي به مسلك آنان در ميآمد، او را وا ميداشتند تا بر اساس سنت ديني يهوديان، عمل ختان را بهجا آورد و وفاداري خود را به شريعت موسي به اثبات برساند.
در حقيقت، تا آن زمان تنها چيزي كه آنان را از ساير يهوديان جدا ميكرد، اين بود كه آنان عيسي را همان موعودي ميدانستند كه بني اسرائيل بر اساس وعدههاي پيامبران، قرنها در انتظار اوست. به همين دليل ميتوان گفت مسيحيت، ديني است كه بر اساس يك باور كاملاً موعودي شكل گرفته است.
يهوديان بر اين باور تاریخیاند كه خدا از ميان همه ملتها، بني اسرائيل را به عنوان قوم خاص خود برگزيده است. پيامبران اين قوم بارها به اين اعتقاد تأكيد كرده بودند و آنان با دلخوشي به اين برگزيدگي، هر سختي و دشواري را تحمل ميكردند.
اسارت در مصر و سرگرداني در بيابان، گوشهاي از گذشته تاريك اين قوم بود كه در روشناي قوم خاصِ خدا بودن، براي آنان هموار ميشد. گرچه ممكن بود يهوديانِ خسته از دشواريهاي روزگار در اخبار انبيا ترديد كنند و از پرستش يهود سر باز زنند، اما آنان همچنان در انتظار ماندند تا آينده درخشان خود را كه بر اساس وعدههاي خدا به ابراهيم و موسي در پادشاهي مردي از نسل داوود محقق ميشد، تماشا كنند.
اين انتظار اميدبخش از چنان قوتي برخوردار شد كه موضوع مكاشفهها و پيشگوييهاي پرشماري گرديد. در دوراني كه شكوه سلطنت داوود در سلطه روميان بر بني اسرائيل از دست رفته بود و آنان بيتابتر از هميشه در انتظار رهاييبخشيِ موعود خود بودند، عيسي با وجود آنكه از خانوادهاي فقير و كاملاً معمولي بهپاخاست و فاقد شرط شهرياري براي مسيحا شدن بود، اما به دليل برخورداري از كمالات نفساني و تعالي روح و نيز جذبههاي كلامي در باور اجتماعي يهوديان ـ كه از دست به دست شدن قدرت و از سلطه روميان به جان آمده بودند- به مثابه ماشيح (مسيحاي) موعود شناخته شد و گروه زيادي از طبقههاي پايينتر جامعه به نداي او لبيك گفتند.
دعوت او چنان در ذهن اين جماعت ريشهدار شد كه مريدان كمشمارش پس از تحمل سختيهاي فراوان، در نهايت از پيكره اصلي يهوديت بريدند و به اين ترتيب بر تنه باوري كهن، جوانههاي ديني تازه روييد و از دلِ دين تاريخي يهود، ايماني جديد جوشید؛ يعني آمدن شخصي از نسل داوود براي برقراري ملكوت خدا.
وقتي پيروان عيسي، موعود خود را بيآنكه وعدهاي از وعدههاي اشعيا، دانيال و ديگر پيامبران بني اسرائيل را عملي كند، برصليب ديدند،[2] سر در گريبان فرو برده، او را انكار كردند و در خانههاي خود نهان شدند.
بنا به گزارش سنت مسيحي، هنگامي كه پيروان كمشمار عيسي با نوميدي و يأس به خانههاي خود پناه ميبردند و درست، زماني كه نزديكان عيسي سرگردان و حيران، آهنگ بازگشت داشتند، زناني كه براي زيارت قبر عيسي رفته بودند، قبر را خالي ديدند. آنان در سرگرداني و بهت بودند كه «فرشتهاي آنان را متوجه شده و گفت: ترسان نباشيد.
ميدانم كه عيساي مصلوب را ميطلبيد. در اينجا نيست. زيرا چنان كه گفته بود، برخاسته است». [3]
رستاخيز عيسي در روز سوم، سبب شد اين جماعت از نهانخانهها بيرون آمده و رساتر از پيش، عيسي و آموزههايش را تبليغ كنند. از اين تاريخ بود كه آرمان مسيحا با تفسيري تازه در ميان مسيحيت ادامه يافت؛ تفسيري كه ديگر يهودي نبود و نميتوانست در ادبيات ديني يهود پشتيباني داشته باشد. [4]
منجی گرایی در مسیحیت
بررسيها نشان ميدهد منجيگرايي در مسيحيت به سه گونه نمودار شده است:
در يك پرده، همان انديشه موعود يهودي است كه در آن، عيساي ناصري نقش مسيح نجاتبخش را ايفا ميكند كه انتظار ديرپاي يهود را به سر ميآورد؛ در پرده ديگر، با نويد رجعت عيسي در آخرالزمان به مثابه پسر انسان و داور جهان، نمايشگر سنخ ديگري از انديشه موعود است و در پرده سوم، سخن از شخصي است كه خود عيسي وعده آمدنش را ميدهد كه چونان تسليدهنده و روح راستي ميآيد و عيسي را جلالت ميبخشد و بر حقانيت او شهادت ميدهد.
بر اين پايه، مسيحت دربردارنده سه گونه منجيباوري است.[5] بههرحال، عموم مسيحيان معتقدند روزي در آينده فراخواهدرسيد كه حكومت اخلاقي خداوند بر سرتاسر زمين جاري گردد. عبارت «حكومت و سلطنت الهي» و «سلطنت آسمانها» و «حكومت الهي» بهطور مكرر در انجيلها به چشم ميخورد.
واقعيت حكومت نهايي خدا «سلطنت يا ملكوت الهي» بدون شك، مهمترين اعتقاد مسيحيان است؛ در عين حال، ميان آنها از همه سختتر است.[6] عيسی علیهالسلام منجي موعود مسيحيان را در ابتدا يشوع (يهوشاعا، يسوع) ميناميدند كه واژهاي عبري و به معناي نجات خداست. اين كلمه در ميان روميان و يونانيان به «يسوس»[7] تغيير يافت و در متون عربي به «عيسي» تبديل شد. انجيل اين واژه را «خداوند نجات دهنده» معنا كرده است كه امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.
لقب مشهور عيسی علیهالسلام «مسيح» است كه از لفظ عبري مشياح (ماشيح، مسياح) به معناي مسح شده (تدهين شده) گرفته شده است.
زيرا در قوم بنياسرائيل افراد برگزيده براي مأموريتهاي مهم و مقدس را با روغن مخصوصي تدهين ميكردند.
به تدريج لفظ مسيح به هر شخصي كه داراي مأموريتهاي بزرگ بود، اطلاق شد.[8]حضرت عيسی علیهالسلام از ناميدن خود به اين عنوان خودداري ميكرد، ولي پس از برخاستن وي از مردگان، مسيحيان نخستين پذيرفتند كه وي مسيح موعود است و به اين جهت در بسياري از اوقات، لقب «مسيح» را به گونهاي براي عيسي به كار ميبردند كه با اسم اصلي او برابر ميشد.[9]
عبارات عهد جديد درباره عيسی علیهالسلام با هم متفاوت است. از ميان اناجيل، سه انجيل مرقس، لوقا و متي، ديدگاه مشتركي درباره عيسي دارند؛ او را انساني معرفي ميكنند كه همچون انسانهاي ديگر زندگي كرده و ديگران را موعظه ميكند. او با اعلام يحياي تعميد دهنده به مردم معرفي ميشود؛ [10] ولي عیسی در گزارش انجيل يوحنا، حكمت خدا است كه جسماني شده است.
او الوهيت يافته و ازلي است. به همين دليل، اين انجيل به تولد عيسي از مريم اشاره نميكند و در مقابل، تاكيد میکند كه يحياي تعميد دهنده، روح را در حال فرود آمدن بر عيسي ديد و اعلام كرد كه او پسر خداست.
از اين به بعد، عيسي مانند يك «خدا» عمل ميكند و سخن ميگويد. [11] بر اين اساس، به اعتقاد مسيحيان و به اشارههاي آشكار مطالب عهد جديد، نجاتبخش پاياني، همان «عيسي مسيح» است كه باز خواهد گشت و جهان را از نابساماني خواهد رهانيد. پس براي تأييد به فرازهايي از كتاب مقدس استناد ميكنيم:
«و به شما ميگويم كه مرا ديگر نخواهيد ديد، تا وقتي آيد كه گوييد مبارك است كه به نام خداوند ميآيد.» [12]
همچنین درباره قيام مسيح، پيشگويي كرده و ميگويد:
«پس همان عيسي را خدا برخيزانيد و همه ما شاهد بر آن هستيم». [13]
و در انجيل متي آمده است:
… همچنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر ميشود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد و هرجا كه مرداري باشد، كركسان در آنجا جمع شوند…
همچنين چون شما نيز اين همه را ببينيد، بفهميد كه نزديك، بلكه بر در است. هر آينه به شما ميگويم تا اين همه واقع نشود، اين طايفه نخواهد گذشت. آسمان و زمين زايل خواهد شد، ليكن سخنان من هرگز زايل نخواهد شد؛ اما از آن روز و ساعت، هيچ كس اطلاع ندارد، حتي ملائكه آسمان، جز پدر من و بس. ليكن چنانكه ايام نوح بود، ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد بود.[14]
پیشینه موعودباوری در اسلام و مسیحیت
موعودگرايي و منجي باوري، قدمتي ديرينه دارد و منجيگرايي آموزهاي است كه دامنه شمول آن همه اديان را فراگرفته است.
در قرآن كريم و روايات معصومين و بهخصوص احاديث پيامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به آموزه منجي و موعودگرايي اشاره شده است و به تبع آن، مسلمانان نيز به آمدن نجات بخش پاياني معتقد ميباشند. از ميان فرقههاي متعدد اسلامي، شيعه دوازده امامي يا همان اماميه، قائل به امامت و عصمت امیر مومنان علیهالسلام و یازده تن از فرزندان آن حضرت، هستند كه آخرين آنها، حضرت مهدی علیهالسلام منجي عالم بشريت ميباشد.
این فرقه اعتقاد دارند كه حضرت مهدی علیهالسلام هم اكنون زنده است، ولي از نظرها غايب ميباشد؛ نام او «م-ح-م-د» است، ولي بيشتر با عناوین مهدي و قائم از او ياد ميشود كه به قیام ایشان و رسالت و وظيفه نجات بخشيِ او اشاره دارد. او در آخرالزمان با تأييدات و نصرت الهي ظهور و قیام خواهد كرد و همه انسانها را از ظلم و نابرابري و نابساماني نجات داده، بهسوي حق، عدالت، رستگاري و سعادت رهنمون خواهد شد.
موعودگرايي در مسيحيت برگرفته از منجيگرايي دين يهود است. خاستگاه موعود گرايي در مسيحيت را بايد از ميان تعاليم دين يهود جستجو كرد، ولي منجي باوري در ادبيات مسيحي، تفسير جديدي پيدا كرد كه آن را از تفسير يهودي آن جدا کرد.
نجات در مسيحيت به دو گونه تصوير شده است؛ طبق گونه اول آن، عيسي را بايد ميانجي دانست، نه منجي و آن نجات از «گناه نخستين» است. در اين نوع نجات، عيسي با فدا كردن خويش، مؤمنان به خود را، از بار آن «گناه اصلي» ميرهاند.
در گونه دوم از نجات بخشي، مفهوم نجات، يك معناي آخرت شناسانه و موعودباوري دارد. در اين نوع از نجات بخشي است كه عيسي به معناي واقعي كلمه «منجي» است.
مسيحيان، هر دو نوع نجات بخشي را از رسالتهاي عيسي مسيح ميدانند كه نوع اول نجات، هم اكنون با ايمان آوردن به او محقق ميشود، اما رسالت منجيگرانه عيسي كه كاري پيامبرانه و شاهانه را ميطلبد، در آخرالزمان همراه با تشكيل حكومت و سلطنت الهي رخ مينمايد كه سبب نجات پيروان مسيح از بند ظلم و ستم و بيعدالتي خواهد شد.
پيشينه موعود باوري در هر دو آيين اسلام (شيعه) و مسيحيت به تعاليم اوليه آن دو دين برميگردد؛ يعني امري ساختگي و دروغين نيست. همچنين مسيحيان و شيعيان به آمدن منجياي معتقد هستند كه هدفش برقراري عدل و داد است. براين اساس، بين منجيان اين دو دين، اشتراك فراواني وجود دارد كه زمينه مناسبي را براي مقايسه و بررسي وجوه اشتراك و افتراق بين آنها فراهم كرده است كه اين نوشته، همين هدف را دنبال ميكند.
---------
1. درآمدی بر مسیحیت، ص 656
2.لازم به ذکر است، قرآن کریم، سوره نساء، آیه 157؛ مصلوب شدن حضرت مسیح علیهالسلام را رد می کند.
3. متی 28: 6ـ 5
4. «گونه شناسی اندیشه منجی موعود در مسیحیت»، گونه شناسی منجی موعود در ادیان، صص 221 ـ 224
5. مقتدای مسیح، صص107 ـ 106
6. آینده جهان، ص 100
7. lesus، lesous
8. مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 48
9. کلام مسیحی، ص 70
10. عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 20
11. «گونه شناسی اندیشه منجی موعود در مسیحیت»، گونه شناسی منجی موعود در ادیان، صص 230ـ 231
12. لوقا13:35
13. اعمال رسولان2: 32
14. متی38-28: 24
موسی جوانشیر - امان 58
نشریه امان 58 رادانلود کنید